داستان کارآفرینی نرگس هادیان،کارآفرین برتر در حوزه پرورش گل و گیاه از رسانه خانه جوان شهرداری اصفهان نقل می شود حتماً توصیه به خواندن مقاله ... داریم.
همیشه در پس ذهنم صدای کوبیدن گلدانها به لبه ایوان تکرار میشود. درست همان جمعههایی که با همین صدا بیدار میشدم و میدیدم مامان جوری گلدانها را با ضربه از گِل و گُلش خالی میکند که انگار کیک شکلاتیای با ضرب دست درسته از قالب کیک دربیاید. در تمامروزهایی که آدمهای نزدیک زندگیام از فکری که توی ذهنم افتاده بود، منعم میکردند، همان جمعهها مثل فیلم از جلوی چشمم عبور میکرد.
عاقبت اما کاری را که توی ذهنم جولان میداد شروع کردم. با خودم فکر کردم حق من این است که علیرغم تمام مخالفتها و موافقتها، کاری را تنها برای خودم انجام دهم! حدود ۴۰ سال زندگی در این دنیا و شروع کاری فقط برای خودم و حالِ خوبِ دلم؛ کمترین جایزهای بود که میتوانستم به خودم بدهم.
پس شروع کردم!
میدانستم که در دنیای شلوغ و پرسروصدای امروز من اولین نفر نیستم که قصد کردهام گلفروشی مجازی راه بیندازم. فکرها و ایدههای مختلفی توی سرم بود اما یکییکی رد میشدند! محل زندگی من در مرکز این کشور بود و همه گل و گیاهها در شمال این کشور به دنیا میآمدند... ما از هم دور بودیم و هزینه و وقت انتقال و نگهداری و سرپرستی آنهمه گل از توان من خارج بود.
کارآفرین برتر در حوزه پرورش گل و گیاه
فقط ایدههای کوچک و متفاوت میتوانست مرا از میان اینهمه شلوغی بالا ببرد.
اولین ایده متفاوت، انتخاب گلدانهایی بود که هیچ جا نبود! آن چیزِ منحصربهفردی که دلم طلب میکرد را هیچ کجای این شهر پیدا نکردم. پس خودم شروع کردم و ساختمشان. با ظرف و ظروف رویی و نخهای مکرومه شروع به خلق اولین وجه تمایز کسبوکارم کردم. البته که از آدمهای مختلفی کمک گرفتم و برای تولید تعداد زیاد این گلدانها دستبهکار شدیم و کارآفرینی کوچکی شکل گرفت. سعیام بر این بود که حالا که همت کردهام کسبوکاری را؛ هرچند کوچک؛ شروع کنم پس باید آدمهای توانمندی را دور این سفره جمع کنم. اولین فرشته نجات، دوستِ صمیمی دخترم بود که برای طراحی لوگو به جمع کوچکمان که روزبهروز در حال بزرگ شدن بود، پیوست و بعدی، دختری که گرههای مکرومه را بر تنِ سیمین ظرفهای رويی مینشاند و بعدی و بعدی…
و درنهایت گُلبُن شکل گرفت!
مثل نوزادی نحیف که نیازمند رسیدگی بیشتری بود. برای رسیدگی به این نوزاد شروع به آموزش دیدن کردم و با چگونگی تولید محتوا برای گلبن آشنا شدم و هرچند در ابتدای راه آزمون وخطاهای متفاوتی را از سر گذراندم ولی موفق شدم بازهم وجه تمایز ایجاد کنم.
یکی از همان روزهایی که دریکی از اتاقهای خانه که حالا رسماً برای گلبن شده بود، در حال فیلمبرداری کلیپ آموزشی صفحه اینستاگرام گلبن بودم، دختری ۲۳ ساله پیامی برایم فرستاد که فهمیدم گلبن جایزه درستی برای میانسالیام بوده! دخترک نوشته بود: جوری دست در گردن این گلدانها انداختهاید انگار که یار در بَر است.
راست میگفت! نگاهم ک به گُل میافتد، انگاری لوله جاروبرقی که آتوآشغالهای زیر کابینتها را هورت میکشد، غمهایم نیست میشوند. البته ک غم مال انسان است، عینهو زرد شدن توکِ برگهای نخل مرداب که زرد میشود ولی از نو جوانه میزنند!
متاسفانه مطلبی یافت نشد!
ریحان امینی
من کارشناسی ارشد مهندسی نرم افزار(دانشگاه اصفهان) هستم و علاقهمندم تا روایت داستان های موفقیت کارآفرینان برتر را در رسانه توان 7 منتشر کنم داستانهای موفقیت من را دنبال کنید و خوشحال میشم نظرات ارزشمند شما را در این خصوص بدانم