چگونه کار میکند و چه کسی باید یک فرشته سرمایهگذار باشد؟
جیسون Calacanis در کتاب خود “فرشته” میگوید: چگونه در استارتاپهای فناوری سرمایهگذاری کنیم که خودش با یک مشاوره ماندگار از طرف یک فرشته سرمایهگذار 100000 دلار را به 100،000،000 دلار تبدیل کرده است، استدلال میکند که از ابتدای قرن بیستویکم، درآمد خانوار همگام با نرخ تورم نبوده است و رشد كلی در اقتصاد فقط به گسترش نابرابری درآمد منجر شده است.
درحالیکه در دهه 50 تا 70، کارگر یقهسفیدی را میبینیم که از مزایای زیادی بهرهمند بوده است ازجمله خانه و ماشین شخصی و همچنین میتوانست فرزندانش را به کالج بفرستد، این سناریو به یک عرف لوکستر از یکهنجار برای کارگر معمولی امروزی تبدیلشده است. بیشتر کارگران امروزی دائم غرق در وامهای دانشجویی و تلاش برای کسب درآمد کافی برای تهیه یکخانه مناسب برای خانواده خود هستند. امروزه برای رسیدن به اهدافمان نیازاست که هر دو نفر که باهم زندگی میکنند کار کنند و درآمد ثابت داشته باشند. باوجود داشتن درآمد دو برابری اما باز هم این افراد انتظار رسیدن به زمان بازنشستگی را میکشند.
با توجه به این،Calacanis روش جدیدی به کارگر مدرن برای بدست آوردن ثروت پیشنهاد میکند: سرمایهگذاری نجاتدهنده! در این متد او میگوید که یک نفر تا 10٪ از ارزش خالص شخصیاش را در سرمایهگذاری فرشته قرار دهد.
همچنین او مینویسد که برای دستیابی به بازدهیهای بزرگ، باید حداقل در 50استارتاپ سرمایهگذاری کنید .
او سعی میکند تا بتواند سرمایهگذاری نجاتدهنده را شروع کند بدون اینکه 7-8 شکل از ارزش خالص را داشته باشد. استدلال او خیلی هم خوب نیست. بااینحال، بررسی این موضوع برای زمان دیگری خواهد بود.
در طول قرن بیستم، نوآوری انقلاب صنعتی برای عدهای ثروت زیادی را به ارمغان آورد. بخش اعظم این ثروتها از طریق سرمایهگذاری و ابتکار عمل در زیرساختهای فناوری و ارتباطات بود. این شامل پیشگامان بزرگ و پرنفوذ در راهآهن، لاستیک و فولاد بود.
درحالیکه مطمئناً رهبران آن نسل ثروت عظیمی ایجاد کردهاند اما میزان ثروتی که در 20سال گذشته به وجود آمده است، به معنای واقعی کلمه بخش بسیار کوچک آن از قرن بیستم است.
این خبر خوب نشاندهنده وجود فرصتهای زیادی برای ثروت جویان مدرن امروز است. نهتنها کارآفرینان بلکه همه طرفهایی که واقعاً در اکوسیستم نوآوری کمک میکنند از این ثروت بدستآمده بهرهمند خواهند شد – از جمله سرمایهگذار فرشته.
بنابراین کاملاً منطقی است که یک استراتژی ایجاد ثروت با سرمایهگذاری بر روی آن دسته از کارآفرینانی تدوین کنیم که دوره جدیدی از نوآوریهای فناورانه را تعریف خواهند کرد. همچنین پیشگامانی که بر روی این بنیانگذاران سرمایهگذاری خواهند کرد و از بازدهی بزرگ آن لذت خواهند برد.
بااینحال، اشکال این استدلال این است که یک فرد متوسط برای مشارکت، احتمالاً چکهای نسبتاً سبکی مینویسد. بهعنوان مثال غیرممکن است که بگوییم یک فرد معمولی پنجاه هزار دلار چک مینویسد – بنابراین متنوع سازی اهمیت بیشتری پیدا میکند.
در زیر سعیکردم آنچه یک سرمایهگذار از یک چک معمولی 50،000 دلاری بهدست میآورد و آنچه که با شاخصها ارائه میدهد را ارزشگذاری کنم. آن سرمایهگذار چه نوع بازدهای را میتواند از بین برندگان در پورتفولیو انتظار داشته باشد. موضوع اصلی این است که آیا بازده حاصل از برندگان دریک پورتفولیو از ضررهایی که از شرکتهای غیرعامل در پورتفولیو باقی خواهد ماند، بیشتر خواهد بود.
مشکل استدلال آقای Calacanis وقتی بوجود میآید که شخص فرشته برای سرمایهگذاری را یک فرد عادی در نظر بگیرد، که بهطور معمول پول زیادی در اختیار آنها نیست. برای این قشر، این امر مستلزم نوشتن چکهای نسبتاً سبک در بخشهای مختلف استارتاپ پیشرفته فناورانه برای متنوع سازی و به حداقل رساندن ریسک است.
بازی برای برنده شدن به این معنی نیست که هر شرطی برنده است
پیترتیل یکی از موفقترین کارآفرینان در سیلیکونولی است که وقتی در مورد سرمایهگذاری بهعنوان یک الگوی کسبوکار تخصیص سرمایه صحبت میکند، بارها و بارها به توزیع قانون قدرت و پیامدهای آن اشاره کرده است: قانون 80-20. این قانون وقتی برای صندوق سرمایهگذاری اعمال میشود، حاکی از آن است که 20٪ صندوق مسئول 80٪ کل بازدههای تولیدشده است. هنگامیکه به دنبال صندوق فرشته یا صندوق VC میگردید، این تقریباً به توزیع 5٪ -95٪ نزدیکتر است.
واقعیت این است که VCها اغلب بیش از 50٪ سرمایهگذاری خود را کسر میکنند. از 50٪ باقیمانده، مبلغ بسیار کمی بدستمیآورند و یا حتی ممکن است همه آن را از دست بدهند، درحالیکه باید با مابقی مبلغ، چند برابر سرمایه اصلی را برگرداند.
بااینحال، تعداد بسیار کمی وجود دارند که بازدههایی بزرگی بدستبیاورند که میتوان آنها را بهعنوان “افراد برتر” معرفی کرد. بازرسان بیش از حد ضررهای موجود در سبد سهام را جبران میکنند و بازده ارزش كل وجوه سرمایهگذاری شده را ایجاد میکنند. این نتایج بعید است ، اما بسیار با ارزش است.
موارد فوق شامل دو قانون برایVC ها و همچنین سرمایهگذاران فرشته است: “اول فقط در شرکتهایی سرمایهگذاری کنید که ارزش بازپرداخت کل صندوق را داشته باشند”. قانون دوم بیان میکند که قانون اول بهقدری مهم است که هیچ قاعده دیگری نمیتواند داشته باشد!
سرمایهگذاری در 7-8 شرکت بسیار امیدوارکننده است و شما فکر میکنید توانایی بازدهی 10برابری را دارید. ممکن است در تئوری همینطور کار کند و شما سعی میکنید در 100شرکت مختلف سرمایهگذاری کنید تا بازده 100برابری را به دست آورید اما در عملی چنین به نظر نمیرسد و بیشتر شبیه خرید بلیتهای بختآزمایی است.
درنتیجه 1 در 20 معاملات ممکن است 2/3 از کل بازدهها را بدست آورد اما 1 در 100 معاملات ممکن است بیش از سایر معاملات بازده داشته باشد.
در اینجا باید بگویم که من معتقدم این ایده که کسی بهعنوان یک سرمایهگذار فرشته از پسانداز شخصیاش در راهاندازی استارتاپها سرمایهگذاری کند، یک حرکت بسیار ریسکی و بیپروایانه است. درحالیکه جذابیت پیدا کردن استارتاپ های مشابهGoogle ، Facebook یا Uber ممکن است بسیار وسوسه کننده باشد، اما حقیقت این است که اینها در بین دهها هزار شکست اتفاقات غیرمعمولی است که شاید تاکنون نشنیده باشید و متأسفانه افراد بیشماری از سرمایهگذاران معتبر گرفته تا دوستان و خانواده بنیانگذاران که آنها را حمایت کردهاند و درنهایت سرمایهشان را صرف این کارها کردند.