معرفی کتاب سختی کارهای سخت

خانه جوان شهرداری اصفهان با افتخار تقدیم می‌کند

کتاب سختی کارهای سخت

نقد و بررسی بهترین کتاب‌های کارآفرینی را از رادیو کارآفرینی جوان بشنوید

معرفی کتاب سختی کارهای سخت

نویسنده: بن هاروویتز

مترجم: سعید قدوسی نژاد

ناشر: انتشارات آریانا قلم

خانه جوان شهرداری اصفهان با افتخار تقدیم می‌کند

گروه توان 7 این کتاب رو به مدیران و فاندرهای استارتاپ توصیه میکنه شما در این کتاب سختی‌هایی که پیش روی یک کارآفرین می‌تواند باشد باورپذیر و ترسیم شده است بنابراین اگر یک استارت آپ در حوزه‌ی تکنولوژی دارید و در مواجهه با چالش‌ها و سختی‌ها متوجه شده‌اید که مدیریت، چیزی فراتر از ایده پردازی و نوشتن بیزینس مدل است، این کتاب می‌تواند برایتان مناسب باشد.

با ما همراه باشید در ادامه به معرفی کتاب بپردازیم…

معرفی کتاب سختی کارهای سخت

معرفی کتاب سختی کارهای سخت

چراغ روشن دفتر کار، در روز تعطیل، وقتی‌که هیچ‌کس برایش اهمیت ندارد درون شرکت چه می‌گذرد؛ قهوه سرد شده درون لیوان دسته‌دار، صدای بی‌وقفه انگشتان خسته روی صفحه‌کلید؛ تنظیم متن سخنرانی برای سهامداران عمومی، پس کِی تمام می‌شود!

بی‌شک با دیدن جلد مشکی و مقوایی کتاب با آن فونت درشت ترسناک، خیلی‌ها جرئت نمی‌کنند حتی به کتاب دست بزنند. درست هم هست، حق دارند، هیچ‌کس از کارهای سخت خوشش نمی‌آید. یکی از معدود کتاب‌های ترجمه‌شده به فارسی که مدیریت دوران جنگِ کسب‌وکار را به‌خوبی بیان می‌کند. بن هاروویتز، کسی که یک شرکت فناوری را پس از گذراندن بحران دات کام آمریکا، به قیمت ۱٫۶۵ میلیارد دلار بفروش رساند، بی‌شک یکی از بهترین و موفق‌ترین مدیرعامل‌های دورانِ جنگ آن زمان بوده است.

بن هاروویتز در کتاب سختی کارهای سخت؛ سختی کار را این‌گونه تعریف می‌کند که:

“سختی کار، تعیین هدف بزرگ، مهیج و جسورانه نیست؛

سختی کار، اخراج آدم‌ها بخاطر نرسیدن به آن هدف بزرگ هست.

سختی کار، استخدام انسان‌های عالی نیست؛

سختی کار وقتی است که این انسان‌های عالی کم‌کم خود را محق می‌دانند و چیزهای نامعقول طلب می‌کنند. سختی کار چیدن ساختار سازمانی نیست؛

سختی کار، برقراری ارتباط بین آدم‌ها در ساختاری است که طراحی کرده‌اید.

سختی کار، دیدن رویاهای بزرگ نیست؛

سختی کار، نیمه‌شب از خواب پریدن با عرق سرد است وقتی آن رویا به کابوس تبدیل شده است.

درست است که هیچ فرمول مشخص و از پیش تعیین‌شده‌ای برای رویارویی با برخی از چالش‌ها وجود ندارد، ولی با این حال توصیه‌ها و تجربه‌های زیادی وجود دارد که می‌تواند به درد کارهای سخت بخورد و این دقیقاً همان کاری است که هاروویتز در کتاب «سختی کارهای سخت» انجام داده است

کتاب سختی کارهای سخت
کتاب سختی کارهای سخت

این کتاب در ده فصل راهکارهای برتر و تجربه‌های بن هاروویتز، از روز اول استخدام خود در یک شرکت نوپای فناوری تا تأسیس شرکت سرمایه‌گذاری خطرپذیر خود را تشریح می‌کند.

کتاب در ده فصل نگارش شده است. سه فصل اول آن سرگذشت نویسنده را از دوران دانشجویی تا فروش شرکت تشریح می‌کند. بهتر بود که نویسنده مقدمه‌ای برای کتاب می‌نوشت که نحوه نگارش کتاب در آن توضیح داده می‌شد، زیرا از این سه فصل که تقریباً ۲۵% حجم کتاب را نیز شامل می‌شود این حدس زده می‌شود که تمام کتاب به همین نحو نگارش شده باشد؛ اما نویسنده در پایان فصل سوم، روند توضیح تجربیات خویش را در فصول جاری توضیح می‌دهد.

فصل چهارم تا هشتم کتاب به تفکیک تجربیات نویسنده را در نحوه صحیح مدیریت کردن در مواقع بحرانی، اهمیت مدیریت منابع انسانی و نحوه صحیح تصمیم‌گیری مدیرعامل در مواقع بحرانی را تشریح می‌کند. توجه به سخت‌کوشی، عدم عقب‌نشینی، عزم راسخ و بالأخص به‌کارگیری افراد شایسته، در تمامی صفحات کتاب کاملاً مشهود است. این فصول که شالوده اصلی کتاب را تشکیل می‌دهند، تکنیک‌های حل مسئله و حل تعارض را در مواقع بحرانی (زمانی که شرکت نیاز مبرم به پیشرفت دارد و با ورشکستگی یک‌قدم بیشتر فاصله ندارد) به زیبایی بیان می‌کند

در فصل نهم نویسنده تصمیم خود را مبنی بر تأسیس یک شرکت سرمایه‌گذاری، تشریح می‌کند. احتمالاً بن هاروویتز به این دلیل این فصل را نگارش کرده است که به خواننده نشان بدهد که برای موفق بودن و تراز اول بودن در شرایط بازار کنونی، تلاش مداوم و داشتن یک هدف بلندمدت مهم‌ترین اصل است، همان‌گونه که در صفحه پایانی این فصل نیز می‌گوید: “زندگی مخمصه است. من معتقدم مهم‌ترین درس کارآفرینی در این جمله نهفته است: از مخمصه استقبال کن”.

با توجه به تمرکز شدید نویسنده در به‌کارگیری نیروی انسانی شایسته، فصل دهم به‌عنوان ضمیمه، نمونه سؤال‌هایی را معرفی می‌کند که می‌تواند راهنمای مناسبی برای برگزاری بهتر مصاحبه استخدامی و انتخاب نیروی انسانی باشد.

نگاهی بر فصل‌های کتاب
سختی کارهای سخت

  • از کمونیست تا سرمایه‌گذار خطرپذیر
  • جان سالم به در خواهم برد
  • این بار با احساس
  • وقتی چیزها به هم می‌ریزد
  • مخمصه
  • مدیرعامل‌ها باید همان چیزی را بگویند که هست
  • روش درست برکناری کارکنان
  • برای برکناری مدیران اجرایی ارشد آماده شوید
  • تنزل رتبه یک دوست وفادار
  • دروغ‌هایی که بازنده‌ها می‌گویند
  • گلوله‌های سربی
  • برای هیچ‌کس مهم نیست
  • مواظب افراد، محصولات و منفعت باش به همین ترتیب
  • جای خوبی برای کار کردن
  • چرا کسب وکارهای نوپا به نیروهایشان آموزش بدهند؟
  • آیا استخدام از شرکت دوستتان اشکالی دارد؟
  • چرا آوردن مدیران اجرایی شرکت‌های بزرگ به شرکت‌های کوچک سخت است
  • استخدام مدیران اجرایی
  • سوءبرداشت کارکنان از منظور مدیران
  • بدهی مدیریتی
  • تضمین کیفیت مدیریت
  • جریان کسب‌وکار در جریان
  • نوع درست بلندپروازی
  • عناوین و ارتقاها
  • وقتی آدم‌های باهوش کارکنان بدی هستند
  • سالخورده‌ها
  • جلسات یک‌به‌یک
  • برنامه‌نویسی برای فرهنگ شرکت
  • خطای پیش‌بینی مقیاس
  • پرده‌برداری از راز بزرگ کردن شرکت
  • رهبری کردن، حتی وقتی نمی‌دانی کجا داری می‌روی؟
  • دشوارترین مهارت مدیرعاملی
  • مرز باریک بین ترس و شجاعت
  • یک‌ها و دوها
  • از رهبر پیروی کنید
  • مديرعامل دوران صلح، مدیرعامل دوران جنگ
  • نحوه ارزیابی مدیران عامل
  • قانون اول کارآفرینی: هیچ قانونی وجود ندارد
  • تکنیک مدیریتی جمعه عجیب و غریب
  • عالی ماندن آیا باید شرکتتان را بفروشيد؟
  • پایان آغاز

دوره های پیشنهادی ما برای درک بهتر این کتاب


کارگاه آموزشی فرصت های تجاری سازی

تومان۱۵,۰۰۰
00:22ساعت
5

کارگاه آموزشی طرح کسب و کار

تومان۱۵,۰۰۰
01:25ساعت
3

مهارت های جذب سرمایه گذار

تومان۶۰,۰۰۰
01:28ساعت
3

مدل کارآفرینی و توسعه پایدار

تومان۱۵,۰۰۰
02:37ساعت
3
کتاب سختی کارهای سخت

در بخشی از کتاب سختی کارهای سخت می‌خوانیم

به عنوان مدیرعامل می‌دانید که اگر تیم تراز اولی نداشته باشید، نمی‌توانید شرکتی تراز اول داشته باشید، اما چطور می‌شود فهمید که مدیر ارشدی تراز اول هست یا نه؟ از این گذشته، اگر وقتی استخدامش گردید تراز اول بود، چه تضمینی هست که در همین سطح باقی بماند؟ اگر افت کرد آیا دوباره به تراز اول خواهد رسید؟

این‌ها سوالات پیچیده‌ای هستند و فرایند جست وجو آن‌ها را پیچیده‌تر هم می‌کند. همه مدیرعامل‌ها عزمشان را برای استخدام بهترین شخص دنیا جزم می‌کنند و سپس به صورت تهاجمی شروع به نیرو گرفتن می‌کنند تا آن شخص را به شرکتشان بیاورند. اگر قبول کند مديرعامل لاجرم فکر می‌کند خیلی شانس آورده است. اگر به ازای هر باری که در عمرم شنیده‌ام مدیرعاملی ادعا می‌کند «بهترین معاون این صنعت» را استخدام کرده است یک خال‌کوبی روی بدنم حک می‌کردم، حالا دیگر بدنم جای خالی نداشت

پس با این سوگیری شدید شروع می‌کنیم که هر کسی که استخدام کردیم باید تراز اول باشد حتی قبل از اینکه یک روز برایمان کار کند. از قضا مدیران ارشدی که کار را از تراز اول شروع می‌کنند، معمولاً در طول زمان تحلیل می‌روند. اگر هوادار ورزش باشید می‌دانید که ورزشکاران تراز اول مدت زیادی در تراز اول باقی نمی‌مانند. یک روز ترل أونز هستید و روز بعد می‌شوید ترل أونز. با اینکه سرعت گذران دوران کاری مدیران اجرایی از نصف سرعت گذران دوران کاری ورزشکاران هم کمتر است، اما شرکت‌ها، بازارها و فناوری‌ها هزار بار سریع‌تر از بازی فوتبال تغییر می‌کنند. در نتیجه مدیر اجرایی‌ای که در کسب و کار نوپای صدنفره امسال عملکردی تماشایی داشته است، ممکن است در نسخه سال بعد شرکت که در آن چهارصد نفر کار می‌کنند و ۱۰۰ میلیون دلار درآمد دارد، از پا بیفتد.

به عنوان اولین نکته، باید دانست صرف اینکه کسی در مصاحبه‌اش خوب باشد و نظر معرف‌هایش هم نسبت به او عالی باشد، به معنی این نیست که عملکرد فوق‌العاده‌ای در شرکت شما خواهد داشت. در این دنیا دو نوع فرهنگ وجود دارد: فرهنگ‌هایی که در آن مهم کاری است که می‌کنید و فرهنگ‌هایی که تنها چیز مهم، کیستی شما است. شما یا می‌توانید مورد اول باشید و یا می‌توانید به درد نخور باشید.

باید سطح استاندارد افرادتان را بالا نگه دارید، اما این استاندارد چیست؟ این موضوع را در بخش «سالخورده‌ها» بحث کردم. علاوه بر آن مطلب، این‌ها را هم در ذهن داشته باشید. وقتی استخدامش کردید همه چیز را نمی‌دانستید. عوض کردن و ارتقا دادن سطح استانداردها متناسب با افزایش دانش‌تان از الزامات و شرایط رقابتی صنعت، با اینکه ممکن است حس خوبی ایجاد نکند اما کاملاً معقول است

متن پشت جلد کتاب سختی کارهای سخت:

وقتی اولی بار مدیرعامل شدم، حقیقتاً فکر می‌کردم تنها کسی هستم که در تقلاست. هر وقت با مدیرعامل‌های دیگر صحبت می‌کردم، به نظر می‌رسید همه چیز را تحت کنترل دارند کسب‌وکارشان همیشه « خارق‌العاده » پیش می‌رفت و تجربه‌شان هم لاجرم «شگفت‌انگیز» بود؛ اما وقتی کسب‌وکارهای خارق‌العاده و شگفت‌انگیز همتایانم را می‌دیدم که یکی پس از دیگری ورشکسته می‌شوند و به ارزش کمی فروش می‌رسند، دریافتم که احتمالاً تنها کسی نبوده‌ام که در مخمصه دست‌وپا می‌زده است. (بن هاروویتز)

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *